جدول جو
جدول جو

معنی واگو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

واگو کردن
سخن شنیده را بازگفتن
تصویری از واگو کردن
تصویر واگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
واگو کردن
سخن شنیده را باز گفتن تکرار کرد نسخنی را: (بطور مسلم این زن حرفهای او را پیش هوویش واگو میکرد)
تصویری از واگو کردن
تصویر واگو کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازگو کردن
تصویر بازگو کردن
اظهار کردن، بیان کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
روبیدن روفتن پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارو کردن
تصویر جارو کردن
جاروب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
افسون کردن سحر کردن، تسخیرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگو کردن
تصویر بازگو کردن
سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واهی کردن
تصویر واهی کردن
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واکن کردن
تصویر واکن کردن
واکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف کردن
تصویر واقف کردن
آگاهاندن مطلع کردن آگاه کردن مستحضرساختن: (گفت والله آمدم من بارها تاتراواقف کنم زین کارها) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگویه کردن
تصویر واگویه کردن
تکرارکردن سخن شنیده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگوشک کردن
تصویر واگوشک کردن
استراق سمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب کردن
تصویر واجب کردن
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارون کردن
تصویر وارون کردن
واژگون کردن سرنگون ساختن، دیگرکون کردن تغییر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل کردن
تصویر واصل کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واژگون کردن
تصویر واژگون کردن
سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگو کردن
تصویر بازگو کردن
((دَ))
روایت دوباره مطلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
((کَ دَ))
روبیدن، پاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگویه کردن
تصویر واگویه کردن
تکرار کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
Conjure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واضح کردن
تصویر واضح کردن
Clarify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وارد کردن
تصویر وارد کردن
Import
دیکشنری فارسی به انگلیسی