- واگو کردن
- سخن شنیده را بازگفتن
معنی واگو کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- واگو کردن
- سخن شنیده را باز گفتن تکرار کرد نسخنی را: (بطور مسلم این زن حرفهای او را پیش هوویش واگو میکرد)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اظهار کردن، بیان کردن
روبیدن روفتن پاک کردن
جاروب کردن
افسون کردن سحر کردن، تسخیرکردن
سخنی را تکرار کردن، سخن گفته را دوباره گفتن
روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
سست کردن سست کردن: (... چهارصد سال بگذشت و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آنرا واهی نتوانست کرد)
واکندن
آگاهاندن مطلع کردن آگاه کردن مستحضرساختن: (گفت والله آمدم من بارها تاتراواقف کنم زین کارها) (مثنوی)
روشن کردن آشکار کردن هویدا کرد، ثابت کردن
تکرارکردن سخن شنیده را
استراق سمع کردن
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
واژگون کردن سرنگون ساختن، دیگرکون کردن تغییر دادن
داخل کردن، مطلع کردن، یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن
رساندن پیوند دادن رساندن موجب پیوستن شدن، بحق رساندن
سرنگون کردن وارو کردن برگرداندن
تکرار کردن سخن
Conjure
Clarify
esclarecer
importar
колдовать
aclarar
importar
beschwören
wyjaśniać
importować
чаклувати
разъяснять